سفرنامه سرعين
بالاخره تابستون هم از راه رسيد و بازم هواي تهران گرمتر از هميشه شد اما امسال علاوه بر اين گرما متاسفانه آلودگي هم چاشني هوا شد. اين بود كه بهترين كار براي فرار از اين همه آلودگي و گرما، سفر به شهري خوش آب و هوا بود و كجا بهتر از سرعين. برنامه اين سفر بسيار خوب رو با خاله مريم و عمو امير و خاله آروين و عمو شهاب و آذين و آراد دوستاي خوب كيارش ترتيب داديم.
در راه رفت و برگشت كيارش بهتر از هميشه باهامون همكاري كرد و واقعا از گل پسر مهربونم راضي بودم. تفاوت اين سفر با سفرهاي ديگه ما براي كيارش همراهي با دو تا وروجك شيطون بلا مثل خودش بود كه باعث ميشد زمينه براي شلوغ كاري هاش بهتر فراهم بشه طوري كه از هر وسيله و مكاني براي شلوغ كاري و آزاد كردن اون همه انرژي استفاده ميكردن![]()
از راست : كيارش - آذين و آراد (در حال سنگ بازي)
تو عكس پايين پسركم داره به حساب خودش آشپزي ميكنه :![]()
در مسير رفت از جنگل هاي زيباي خلخال رد شديم كه واقعا دوست داشتني بود:
در دو روز اقامتون تا اونجايي كه ميشد سعي كرديم از هواي پاك و اكسيژن خالص اون شهر زيبا استفاده كنيم. خصوصا اينكه كيارش تونست با بابا مرتضي از استخر آب گرم هم استفاده و كنه و حسسسسسسابي لذت برده بود چون اولين بار بود كه بدون محدوديت و بدون بكن و نكن ميتونست وارد آب بشه و هر چقدر دلش ميخواد تو آب بالا پايين بزنه، به محض ورودش به استخر با هيجان خيييلي زياد گفته بود : "واي بابايي چقدر آب" و خلاصه حسابي تو آب بدو بدو كرده بود.
تنها چيزي كه تو سفر ما رو يه خورده اذيت كرد تب يك روزه گل پسرم بود كه در روز اول ورودمون اتفاق افتاد و خوشبختانه زود برطرف شد و اينكه اين وروجكه دردونه ي من كلا سه روز سفر رو روزه بود و به هيچي لب نزد آخه مامان جون چه جوري دلت اومد اون سرشيرهاي خوشمزه سرعين رو با عسل نخوري يا اون آبگوشتي كه اگه به من سه پرس ديگه ميدادن هم ميخوردم
تنها چيزي كه به خوردنش تمايل نشون ميداد به زبون خودش "كالابس"(كالباس) بود كه سر ميز صبحونه دلي از عزا در آورد :
رستوران هتل لاله :
تو لابي هتل هم كه همش بدو بدو داشت و شيطنت
:
تو عكس پايين بعد از يه روز گردش و آب بازي و بدو بدو پسركم دمه در اتاق به اين روز در اومده
:
در راه برگشت از شهر اردبيل كه در زمان صفويان پايتخت ايران زمين بود، ديدن كرديم و طبق معمول اين قسمت از سفر به ديدن آثار تاريخي و بازديد از بقعه شيخ صفي الدين اردبيلي كه آرامگاه اين شيخ و شاه اسماعيل صفوي بود گذشت:
جالبه كه گل پسرم به محضي كه وارد حياط مقبره شديم گفت مامان بريم نماز بخونيم![]()
فرصتي بود تا بتونيم از استان زيباي اردبيل ديدن كنيم و اميدوارم اين امكان هميشه به وجود بياد كه بتونيم جاي جاي كشورمون و البته بقيه كشورها رو همراه با پسركم ببينيم.
بسيار سفر بايد تا پخته شود خامي












(کیارش 1روزه)