تجربه اي متفاوت

ديشب كيارش تو ماشين موقع بيرون رفتن داشت برا خودش يه چيزايي رو زمزمه مي كرد. دقيق تر كه شدم يه سري كلمات جديد به گوشم خورد، سيه چرده !!! چشم ميگون !!! با احتياط ازش خواستم كه شعرش رو بلند تر بخونه تا من و بابا هم بشنويم.(اينكه ميگم با احتياط از اين لحاظه كه معمولا تجربه ثابت كرده هر بار كاري رو ازش خواستيم برا بار دوم انجام بده كلا بي خيالش شده و ديگه انجام نداده)

يه نگاهي بهمون كرد و اين شعر رو خوند :


آن سيه چرده كه شيريني عالم با اوست --- چشم ميگون لب خندان دل خرم با اوست


وقتي ديد كه خيلي مورد توجه من و بابا قرار گرفت، چندين بار ديگه هم تكرارش كرد و اين اولين قطعه حافظ خوني كيارش در 4 سال و هفت ماهگي بود . :-)

روز جهاني فرشته هاي زميني

 

اين روز دوست داشتني رو به همه فرشته هاي معصوم و زيباي اطرافمون
و
به كودكان درون خودمون تبريك مي گم .

پي نوشت 1 : به مناسبت اين روز مهدكودك برنامه هاي خوبي رو براي بچه ها ترتيب داده، هفته گذشته يك روز اردوي پارك ملت داشتند كه همونجا جشن هم به مناسبت اين روز برگزار شده بود و اين اولين اردوي تفريحي كيارش با دوستاش بود.

 كيارش و همكلاسي هاي نازش در  همايش روز جهاني كودك در پارك ملت 

 


امروز هم از صبح تا عصر همه بچه هاي مهد كودك به سرزمين عجايب دعوت شدند .

به اميد داشتن روزهاي خوب و پر از شادي براي همه بچه هاي روي كره زمين

تازه هاي مهر

سومين مهر گل پسرم هم در مهد كودك از راه رسيد و اين بار كمي متفاوت با سال هاي قبل. تفاوتش از جهت شباهت ظاهر كلاس ها به مدرسه و پيش دبستاني شدن پسر كوچولو بود. امسال كيارش پيش دبستاني غير اصلي كه تو مهدكودك كيارش بهش ميگن (پيش۲) رو شروع كرد.

روز اول اصلا خوب شروع نشد. علاوه بر عوض شدن كلاس و مربي كه هميشه محرك ناراحتي بچه ها و اضطرابشون هست، اين بار اضطراب جدايي از بابا رضاي محبوب كيارش و برگشتن به محيط قانونمند بعد از ۱۱ روز استراحت و تفريح در شمال هم به بقيه موارد اضافه شده بود.

صبح روز اول با همراهي مامان مهين و بابا رضا و من و بابا مرتضي كيارش از خونه بيرون اومد. تو خونه كاملا قانع شده بود و تو چهره اش فقط يه نگراني ديده مي شد و اثري از گريه و مقاومت نبود.

آپلود عکس رایگان و دائمی

اما به محضي كه ماشين رو دم مهد پارك كرديم و پياده شديم ، حال و هواش كاملا عوض شد يه گريه مظلومانه كه دقيقا حس و حال بچه هايي رو به آدم مي داد كه روز اول دبستان رو دارند شروع مي كنند.

آپلود عکس رایگان و دائمی

  بالاخره حاضر شد بره داخل اما با اين شرط كه منم باهاش باشم و سريع ازش جدا نشم. ده دقيقه اي رو پيشش نشستم و بعد از انجام كلاس بندي هاشون و مشخص شدن كلاسش و مربيش باهام خداحافظي كرد و تونستم ازش جدا شم.

بعد از زيبا ، اين بار پريسا جون مربي پيش ۲ هست كه خوشبختانه صورت بسيار مهربوني داره و فكر مي كنم ميتونه از پس بچه هاي وابسته اي مثل كيارش بر بياد. 

آپلود عکس رایگان و دائمی

 اين گاهي خنده ها و گاهي گريه ها رو بايد ديد و تجربه كرد و ازشون گذشت، براي ما مادرها تجربه ناراحتي بچه ها خيلي سخته اما بايد پذيرفت كه اين هم مي گذره :

آپلود عکس رایگان و دائمی