سفر اونم بي ما و اولين بار بي ما :-)
از آخرين باري كه از شمال برگشتيم و جدايي از شمال و شمالي ها به شدت روي پسر كوچولو تاثير گذاشت من و بابا تصميم گرفتم كه بعد از تموم شدن كلاسهاي كيارش ببريمش شمال و يك هفته اي رو بگذاريم بدون ما اونجا باشه. ![]()
فرداي روز 21ام شهريور بعد از اتمام كنسرت كلاس موسيقيشون يه چمدون جدا برا كيارش بستيم و راهي شمال شديم.
من و بابا مرتضي پر از فكر و خيال و دغدغه بوديم.
اين كه چي ميشه و چي نميشه تمام فكر و ذهن ما شده بود. تا بالاخره بعد از سه روز موندن روز جدايي رسيد و ما برگشتيم. موقع خداحافظي نه تنها هيچ عكس العملي دال بر ناراحتي از كيارش نديديم بلكه خيلي هم خوشحال بود كه بالاخره موفق شده وعده هاي ما رو عملي كنه و بدون ما بودن رو تجربه كنه.
اما تجربه راه برگشت بدون كيارش ، يكي از بدترين تجربه هاي زندگي من و مرتضي بود و به سخت ترين و بدترين شكل ممكن گذشت.![]()
جالب اینکه اون ور پسر كوچولو اولين شب جدايي رو به راحتي سپري كرده بودو از فرداش هم برنامه هاي تنظيم شده اش با بابا رضا و مامان مهينش شروع شد.
در طول ۴ روز دوري ، كيارش به شدت از من و باباش فراري بود. پشت تلفن به سختي باهامون صحبت مي كرد و هر وقت هم كه صحبت مي كرديم به محضي كه بحث زمان برگشتن و خونه اومدن و تهران و اين حرفا مي شد، فرار مي كرد و ديگه نميخواست باهامون صحبت كنه
!!!!
قبل از رفتنش هر وقت بهش مي گفتم بري دلم تنگ ميشه و كي مياي و ... بادي تو صورتش مينداخت و مي گفت : وقتش كه شد بر مي گردم نگران نباش!!!!!!! يا ميام تو Oovoo باهات چت مي كنم و مي بينمت!!!!!!!
اما به محضي كه پاش رسيد اونجا و از ما جدا شد اين حرفا رو هم فراموش كرد و ديگه همه دنياش شد بابا رضا ، مامان مهين و باغ و طبيعت و جانورا و علاقه مندي هاش و عشق هاش.
زندگي بدون كيارش هيچ جاذبه اي نداشت اما دلخوشيه هر دوي ما اين بود كه بي نهايت داره بهش خوش ميگذره و به اون چيزايي كه دوست داشته رسيده.
به كلكسيون جانوراش چند تا مار و سوسك و ملخ و قورباغه و حلزون و مارمولك اضافه شده بود. ![]()
يه چكمه باغبوني به تجهيزاتش اضافه شده بود و ديگه برا رفتن تو علف ها و جوب ها آب دور باغ بابارضا هيچ مشكلي نداشت
:
اينم كيارش در بام رامسر بالاي تله كابين رامسر هست كه خودش رو به شكل بت من درست كرده و با ژستاي مختلف عكس انداخته
:
پسرم برگشت خونه و باز سوت و كوري خونه جاش رو به هياهو و سوال و جواب و بريز بپاش و خنده و گريه هاي دوست داشتني داد. ![]()
پي نوشت ۱ : كيارش برگشت اما نه تنها، شرطش برا برگشتن به تهران اين بود كه بابارضا و مامان مهين هم باهاش برگردن و دو روز تو خونه پيشش بمونن .
اين شرط هم عملي شد و امروز روز دوم هست و فردا اولين روز جدايي و رفتن به مهد كودك . اونم با چه شرايطي
، كلاس عوض ميشه، مربي عوض ميشه، ميره پيش دبستاني و يه خورده جو كلاس جدي تر ميشه و ۸ ساعت از همه علاقه مندي هاش دوره. نگرانيم اما اين هم ميگذره.![]()







(کیارش 1روزه)