روز ميلاد
تير ماه رو دوست دارم ، چون تقريبا اكثر اتفاقات مهم و خوب زندگيمون تو اين ماه رخ داده. اول از همه تولدم
و بعد از اون ازدواجمون كه همون شب تولد بود و اون شبي نيست جز امشب![]()
. و آگاهي از وجود يه غنچه ناز تو دل مامان ميترا كه اونم ۲۹ام تيرماه ۸۷ اتفاق افتاد و جواب مثبت آزمايشگاه نشون داد كه زندگيمون داره عوض ميشه.
علاوه بر اينا خيلي از كسايي كه دوسشون دارم هم تو همين ماه زيبا متولد شدند.
امروز برام متفاوت شروع شد. صبح رو با تبريك تولد از طرف پسرم شروع كردم
و بعلاوه امروز كيارش سرحال تر از هر روز وارد مهد شد و باعث متفاوت تر شدن اين روز شد.![]()
اين متن هديه به همسرم و پسرم كه در آينده همسري مهربان خواهد شد
:
عزيز من ! بيا متفاوت باشيم...
همسفر!
در اين راه طولاني
كه ما بي خبريم
و چون باد مي گذرد،
بگذار خرده اختلاف هايمان، با هم باقي بماند
خواهش مي كنم !
مخواه كه يكي شويم، مطلقا يكي.
مخواه كه هر چه تو دوست داري، من همان را، به همان شدت، دوست داشته باشم.
و هر چه من دوست دارم، به همان گونه، مورد دوست داشتن تو نيز باشد.
مخواه كه هر دو، يك آواز را بپسنديم.
يك ساز را، يك كتاب را، يك طعم را، يك رنگ را
و يك شيوه نگاه كردن را.
مخواه كه انتخابمان يكي باشد، سليقه مان يكي، و روياهامان يكي.
هم سفر بودن و هم هدف بودن، ابدا به معني شبيه بودن و شبيه شدن نيست.
و شبيه شدن، دال بر كمال نيست. بلكه دليل توقف است.
عزيز من !
دو نفر كه عاشق اند، و عشق آنها را به وحدتي عاطفي رسانده است؛
واجب نيست كه هر دو صداي كبك، درخت نارون، حجاب برفي قله ي علم كوه، رنگ سرخ و بشقاب
سفالي را دوست داشته باشند.
اگر چنين حالتي پيش بيايد، بايد گفت كه يا عاشق زائد است يا معشوق.
و يكي كافيست.
عشق، از خودخواهي ها و خود پرستي ها گذشتن است.
اما، اين سخن به معناي تبديل شدن به ديگري نيست.
من از عشق زميني حرف مي زنم، كه ارزش آن در "حضور" است،
نه در محو و نابود شدن يكي در ديگري.
عزيز من !
اگر زاويه ديدمان نسبت به چيزي يكي نيست، بگذار يكي نباشد.
بگذار در عين وحدت مستقل باشيم.
بخواه كه در عين يكي بودن، يكي نباشيم.
بخواه كه همديگر را كامل كنيم، نه ناپديد.
بگذار صبورانه و مهرمندانه، درباب هر چيز كه مورد اختلاف ماست، بحث كنيم.
اما نخواهيم كه بحث، ما را به نقطه ي مطلقا واحدي برساند.
بحث، بايد ما را به ادراك متقابل برساند، نه فناي متقابل.
اينجا، سخن از رابطه ي عارف با خداي عارف در ميان نيست.
سخن از ذره ذره ي واقعيت ها و حقيقت هاي عيني و جاري زندگيست.
بيا بحث كنيم.
بيا معلوماتمان را تاخت بزنيم.
بيا كلنجار برويم.
اما سرانجام نخواهيم كه غلبه كنيم.
بيا حتي اختلافهاي اساسي و اصولي زندگي مان را، در بسياري زمينه ها، تا آنجا كه حس مي كنيم
دوگانگي، شور و حال و زندگي مي بخشد،
نه پژمردگي و افسردگي و مرگ،... حفظ كنيم
من و تو، حق داريم در برابر هم قد علم كنيم.
و حق داريم، بسياري از نظرات و عقايد هم را نپذيريم، بي آنكه قصد تحقير هم را داشته باشيم.
عزيز من !
بيا متفاوت باشيم ...





(کیارش 1روزه)