از همه جا با همه كس
تعطيلات عيد امسال شروع خوبي داشت و اميدوارم كه تا انتها هم برا ما و هم برا همه خوب باشه. روز دوم بعد از ورودمون به شمال تو جشن دندوني ياس كوچولو و دوست داشتني(دختر عموي كيارش) شركت كرديم كه البته كيارش 10 دقيقه ي اول جشن رو بيدار بود و بعد تا ساعت 7 شب تو اتاق بيهوش افتاد و خوابش برد!!
دو روز بعد در حال تدارك مايحتاج تولد بوديم و يكشنبه شب هم كه با كمك پسركم سفره ي هفت سين خونه ي بابا رضا اينا رو چيديم قبل از اومدن مهمونا موفق شدم يكي دو تا عكس از وروجكه شيطون بلام كنار سفره بگيرم
:
دو روز بعد در حال تدارك مايحتاج تولد بوديم و يكشنبه شب هم كه با كمك پسركم سفره ي هفت سين خونه ي بابا رضا اينا رو چيديم قبل از اومدن مهمونا موفق شدم يكي دو تا عكس از وروجكه شيطون بلام كنار سفره بگيرم
هفته دوم تعطيلات رو طبق معمول بعد از شمال در شيراز گذرونديم، خوشبختانه تو يك هفته ي اقامتون در شيراز كيارش به خوبي از تمام روزاش استفاده كرد و تا ميتونست تو سنگ و خاك و آب و گل وول خورد. شب ها 2 ميخوابيد و از اين دير خوابيدنش به شدت لذت ميبرد:
كيارش ساعت 1:30 صبح! كنار مقبره ي حافظ(هوا حسابي سرد شده بود، اين مرغ عشق هم مرغ عشق هست كه فال حافظ برا آدما بر ميداره) :
كيارش ساعت 1:30 صبح! كنار مقبره ي حافظ(هوا حسابي سرد شده بود، اين مرغ عشق هم مرغ عشق هست كه فال حافظ برا آدما بر ميداره) :
با تمام فاميل مخصوصا آقايون به شدت دوست شده بود و انقد كه همه رو عمو صدا كرده بود ، شب آخر كه شايان و غزل برا خداحافظي اومده بودن پيش ما به شايان (پسر خاله جونش) ميگفت : عمو شايان!!
از صدقه ي سر اومدن دختر خاله ها و پسرخاله ي مامان ميترا از خارج از كشور از نقاط ديدني بازديد كرديم ، هرچند كه تو عيد به شششششششدت شلوغ بود :
يك روز كه مهمون خاله مژده و خاله مرسده در باغ يكي از آشنايان بوديم، كيارش از لحظه ي ورودمون به باغ تا ساعت 8 شب كه موقع رفتن شد يك لحظه هم خواب به چشماش نيومد و اصلا يك لحظه هم ننشست، تو عكس پايين بعد از يه عالمه ور رفتن با سنگها ، آخر سر اغناء نشد و رفت نشست توي باغچه
:
شب كه ميخواستيم برگرديم خونه ناله كنان ميگفت : مامان بغل، مامان بغل به محضي كه بغلش كردم به صورت ايستاده تو بغلم خوابش برد !!!!!!!!!!!!!
حتي يك ذره انرژي برا گذاشتن سرش رو شونه ام براش باقي نمونده بود.
و اما عكس پايين كه اول ميخواستم بدون شرح بذارمش،بعد تصميم گرفتم شرحش رو بذارم كه عمق شيطنت رو درك كنيد
.
عكس پايين مربوط به رستوران دالاهو(شانديز) شيراز هست، همه تر و تميز و مرتب و كراوات زده مشغول خوردن ناهار بودن و پسر من پاچه هاش رو زده بود بالا و دمپايي پوشيده بودو تو آبهاي وسط باغ رستوران آب بازي ميكرد
پسرم فاميل و با فاميل بودن رو دوست داره و خدا رو شكر ميكنم كه اين امكان رو داريم كه هر از چند مدت همه دور هم جمع بشيم و از كنار هم بودن لذت ببريم.
پي نوشت 1 : اين روزا كيارش به شدت بد اخلاق و بهونه گير شده، خونده ها و نوشته ها حاكي از تغييرات دو سالگي و تبديل شدن اين فرشته ها به هيولاهاي كوچولو هست، اميدوارم كه فقط همين باشه و به زودي برطرف بشه، من همون كيارش مهربون خودم رو ميخوام.
پي نوشت 2 : اين چيه ؟ اين كيه؟ با تكرار فراوون و بي وقفه، نقل دهن اين روزاي كيارش هست. چه بدونه چه ندونه هزاران بار اين سوال رو در مورد همه چيز ميپرسه.
پي نوشت 2 : اين چيه ؟ اين كيه؟ با تكرار فراوون و بي وقفه، نقل دهن اين روزاي كيارش هست. چه بدونه چه ندونه هزاران بار اين سوال رو در مورد همه چيز ميپرسه.
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۰/۰۱/۲۲ ساعت 11:57 توسط مامان ميترا
|






(کیارش 1روزه)