سخت اما شدني
دست نوشته هاي من هميشه حاوي خبر اولين هاي كيارش بوده، اولين نشستن، اولين ايستادن، اولين قدم برداشتن، اولين كلمه گفتن و ... اما اين بار ميخوام از يه آخرين بنويسم، از يه آخريني كه برا كيارش خيلي سخت بود و برا من هزاران هزار بار سخت تر ، اونم چيزي نيست جز پايان وابستگي كيارش به شير مادر و آخرين شير خوردن ها.![]()
از 23ام بهمن ماه اين تصميم بزرگ رو گرفتم و برنامه از شير گرفتن رو شروع كردم، اول از شير روز شروع كردم. اولين روزي كه كيارش رو از مهد آوردم خونه ازم شير خواست، به زبون خودش " جي جيا"، باهاش صحبت كردم و گفتم مامان جون از اين به بعد جي جي فقط براي خواب شبه، وقتي همه ي چراغا رو خاموش كرديم و رفتيم تو اتاقت. اون وقت ميتوني جي جي بخوري.
عكس العملش چي بود؟ يه خورده غر غر و بد اخلاقي و بعد ساعت 6:30 بعد از ظهر اومد سراغم،
گفت : ماماني چراخ خاموش( چراغا رو خاموش كنيم) ،
بهش گفتم : چرا؟![]()
گفت: بيم بوخوابيم( بريم بخوابيم)
اونوقت بود كه شصتم خبردار شد كه اين وروجك ميخواد منو گول بزنه كه به جي جي برسه. بازم با مخالفت من روبرو شد و سرش رو با غذا و خوراكي و بازي گرم كردم تا شب شد و موقع خواب به مرادش رسيد. 14 روز با اين حالت سپري شد و هر روز كه ميگذشت مخالفتهاي گل پسرم كمتر ميشد و به همون شير موقع خواب شب و يك بار بيدار شدن شب تا صبح راضي بود.
اين وسطا دو تا پنج شنبه جمعه كه تو خونه بود خيييييييلي اذيت شد و برا خوابهاي ظهرش حسابي گريه زاري كرد و بالاخره تسليم مامان ميترا شدو با كتاب خوندن و بغل شدن و راه رفتن و آهنگ گوش كردن، خوابيد.
از روز پنج شنبه5ام اسفند تصميم گرفتم كه ديگه شير شب رو هم قطع كنم و به اين وابستگي خاتمه بدم. هرچند برا خودم خييييييييييييييييييلي سخت بود و اصلا نميتونستم تصور كنم و كه اون لحظه هاي آرامش كيارش رو تو بغلم از خودم بگيرم، ولي با قوانين زندگي و علم پزشكي نميشه جنگيد و بايد پذيرفتشون.
پنج شنبه شب اولين شبي بود كه ديگه از شير قبل از خواب كيارش خبري نبود، شب موقع خواب پسر طفل معصومم طبق روالي كه بهش عادت كرده بود و اومد و طلب جي جي كرد و در كمال ناباوري با مخالفت مامان مواجه شد. خيلي شب سختي بود و اصلا براش قابل قبول نبود كه شير شب هم ازش گرفته بشه، از ساعت 12 شب كه رفتيم تو اتاق تا حدوداي 1 صبح يكسره گريه ميكرد و فرياد ميزد
و بعد از اون هم تا نيم ساعت فقط هق هق داشت و بالاخره با بغل کردن هواپيما و ماشين پليساش خوابش برد.
از فرداي اون روز اولين روز قطع كامل وابستگي كيارش شروع ميشد و خوشبختانه از شبهاي بعد شدت اين گريه كمتر شد و كم كم به شرايط عادت كرد.
امروز 6امين روزي هست كه پسر فهميده ي من ديگه شير مامان رو نميخوره و تونست با اين قضيه كنار بياد. هر چند به شدت بد اخلاق و بهونه گير شده و تحريك پذير، با هرچيزي داد و فرياد و گريه اش در مياد و البته يه كوچولو دست بزن هم پيدا كرده.![]()
طبق گفته ها و شنيده ها اين عكس العملها برا بچه اي كه دو سال با يك منبع آرامش و اطمينان خاطر روزهاش رو گذرونده كاملا طبيعيه و بيشتر از اين نميشه ازش انتظار داشت.
اولين شير خوردن (۱روزگي-بيمارستان عرفان) و آخرین


دوستت دارم بيشتر از هر روز و هميشه.
(کیارش 1روزه)